آی آر نی نی

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

رویای قرمز

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiX7eKhBOqIZh4vLhoAaP9uvcbIVks6QsA-QUkCEHQ7_fBf8ug4ItJxHAzThcjUgBKOA4iDXEEjT95uUliuJ5ZwYVN8Zuz9NyRNL-KuUrwmaBd6S1Z5VM3GV667v7g5W57fh25wyJYUdpkW/s400/cliche_by_ultraviolett.jpg

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش هاش قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد و بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :"اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم

دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت:"نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر