آی آر نی نی

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

ادت هاي سالم براي حفظ سلامت

    • صبح خود را با يك نوشيدني لذت بخش و دلخواه مثل شيرگرم، چاي و يا تنها آب جوش شروع كنيد.
    • خوردن يك صبحانه رژيمي حاوي فيبر و پروتئين كافي مي تواند بهترين منبع انرژي زا براي ادامه فعاليت هاي روزانه باشد.
    • پيش از ظهر و بعد از ظهر از خوراكي سبك استفاده كنيد. بهتر است كه در اين وعده ها بيشتر از ميوه ها و سبزيجات تازه بخوريد.
    • در وعده غذايي ناهار مواد سرشار از فيبر، غذاهاي آبكي و كم پروتئين استفاده كنيد.خوردن سالاد در هر روز عادت بسيار صحيح و مفيدي است كه به حفظ جواني و نشاط كمك مي كند.
    • حتما در برنامه غذايي هفتگي خوردن يك نوع غذاي دريايي به خصوص ماهي را در نظر بگيريد.

    • بيشتر سعي كنيد غذاي مصرفي را خودتان طبخ كنيد. با اين كار هم از كيفيت تركيبات غذا مطمئن خواهيد بود و هم با توجه به نياز بدن مي توانيد مواد مختلف را استفاده كنيد.

    • 7 تا 9 ساعت خواب را هر شب براي خود تنظيم كنيد. شايد باور نكنيد ولي خواب كافي يكي از عوامل اصلي كاهش وزن است.

    • هر روز به مدت 30 دقيقه پياده روي كنيد و 4 تا 5 مرتبه در هفته به مدت 20 دقيقه ورزش پر تحركي انجام دهيد.

    • همراه وعده هاي غذايي و در طول روز آب بنوشيد.

۱۳۸۸ اسفند ۱۵, شنبه

رویای قرمز

http://3.bp.blogspot.com/_amtU1POy0iU/SFetN3AWc5I/AAAAAAAADH4/gguYYQCUqcs/s400/cliche_by_ultraviolett.jpg

دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش فروشی ایستاد و به کفش هاش قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد و بعد به بسته های چسب زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد :"اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم هایت را بفروشی آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم

دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خود گفت:یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت 100 نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش را بالا انداخت و راه و افتاد و گفت:"نه... خدا نکنه...اصلآ کفش نمی خوام

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

نباید به ظاهر طرف اهمیت بدی عزیزم !


خانمي با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار نخ نما شده خانه دوز در شهر بوستن از قطار پايين آمدند و بدون هيچ قرار قبلي راهي دفتر رييس دانشگاه هاروارد شدند. منشي فورا متوجه شد اين زوج روستايي هيچ کاري در هاروارد ندارند و احتمالا شايسته حضور در کمبريج هم نيستند. مرد به آرامي گفت : « مايل هستيم رييس راببينيم .» منشي با بي حوصلگي گفت :« ايشان تمام روز گرفتارند.» خانم جواب داد : « ما منتظر خواهيم شد. »

منشي ساعت ها آنها را ناديده گرفت و به اين اميد بود که بالاخره دلسرد شوند و پي کارشان بروند.

اما اين طور نشد. منشي به تنگ آمد و سرانجام تصميم گرفت مزاحم رييس شود ، هرچند که اين کار نامطبوعي بود که همواره از آن اکراه داشت. وي به رييس گفت :« شايد اگرچند دقيقه اي آنان را ببينيد، بروند.»

رييس با اوقات تلخي آهي کشيد و سرتکان داد. معلوم بود شخصي با اهميت او ، وقت بودن با آنها را نداشت. به علاوه از اينکه لباسي کتان و راه راه وکت وشلواري خانه دوز دفترش را به هم بريزد،خوشش نمي آمد. رييس با قيافه اي عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوي آن دو رفت.

خانم به او گفت : « ما پسري داشتيم که يک سال در هاروارد درس خواند. وي اينجا راضي بود. اماحدود يک سال پيش در حادثه اي کشته شد. شوهرم و من دوست داريم ؛ بنايي به يادبود او در دانشگاه بنا کنيم. » رييس تحت تاثير قرار نگرفته بود ... ا و يکه خورده بود. با غيظ گفت :« خانم محترم ما نمي توانيم براي هرکسي که به هاروارد مي آيد و مي ميرد ، بنايي برپا کنيم. اگر اين کار را بکنيم ، اينجا مثل قبرستان مي شود .»

خانم به سرعت توضيح داد :« آه ، نه. نمي خواهيم مجسمه بسازيم. فکر کرديم بهتر باشد ساختماني به هاروارد بدهيم .» رييس لباس کتان راه راه و کت و شلوار خانه دوز آن دو را برانداز کرد و گفت : « يک ساختمان ! مي دانيد هزينه ي يک ساختمان چقدر است ؟ ارزش ساختمان هاي موجود در هاروارد هفت ونيم ميليون دلار است.»

خانم يک لحظه سکوت کرد. رييس خشنود بود. شايد حالا مي توانست ازشرشان خلاص شود.

زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : « آيا هزينه راه اندازي دانشگاه همين قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نيندازيم ؟» شوهرش سر تکان داد. قيافه رييس دستخوش سر درگمي و حيرت بود. آقا و خانم" ليلاند استنفورد" بلند شدند و راهي پالوآلتو در ايالت کاليفرنيا شدند ، يعني جايي که دانشگاهي ساختند که نام آنها را برخود دارد:

دانشگاه استنفورد ، يادبود پسري که هاروارد به او اهميت نداد.